خانه را که تعمیر کردیم، اطراف پنجره را گچ نگرفتیم. دیشب از روزنه های کنار پنجره یک گنجشک سیاه بخت وارد اتاقم شده و خودش را دیوانه وار به در و دیوار میکوبید. دمش کنده شد، بالهایش تمام زخمی شد. 

من در همان حالت خواب و بیداری، پنجره اتاق را باز کردم تا خودش را نجات بدهد. در همان حال به رخت خواب برگشتم و به خواب عمیقی فرو رفتم. 

با صدای اذان که در گوشم سوت کشید بیدار شدم و به اطرافم نگاهی انداختم. هوا خیلی سرد و کشنده بود و من تنم در برابر سرما نازک و بی طاقت بود. لرز کردم، به طور دیوانه واری می لرزیدم و دندان هایم به هم میخورد. ناگهان متوجه شدم گنجشک کنار رخت خوابم، خونین و بی جان له له میزند و نوکش از تشنگی باز مانده. کورمال کورمال برایش آب آوردم و دم پنجره رهایش کردم. نمیتوانست درست پرواز کند، آه عزیزدلم! میانه راه، از پرزدن بازماند و باورش نمیشد که آزاد شده است اما ناگهان به خود آمد و دوباره اوج گرفت. 

موذن گفت: صدایی که از من میشنوی، صدای خدای توست که همیشه به رساترین صوت برایت خوانده است!

من دوباره به رخت خواب برگشتم و خوابیدم. تا ظهر خوابیدم. گمان میکنم حتی نماز ظهر هم گذشته بود. صدای گنجشک ها را شنیدم که کنج روزنه های دیوار خانه کرده بودند. جیک جیک! 

آن گنجشک مرضی دارد!باور کنید! حس میکنم سالهاست همینجا در روزنه های اتاقم خانه کرده است. او عمیقا به من دلبسته است. آه، ای زیباترینم، عزیزدلم.

داستان شبهای بیماری

مثلا حال و روز ما

مثل آینه که اگر بخندم میخندد

مثل باران بهاری که نمیگوید کی/بیخبر در بزن و سرزده از راه برس

خواب ,  ,گنجشک ,های ,رخت ,روزنه ,روزنه های ,در همان ,خانه کرده ,خودش را ,به رخت

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

einfacherdeutsch h195 حاشیه ای بر اصل studl چای ودمنوش صادراتی ایران مرجع اطلاعات چشمِ مستش ^"کوچولوهای عا❤شق"^ املاک روانشناسی|توسعه فردی