این پست به صورت کاملا دوستانه و لحن کوچه بازار نوشته میشود.

 

شده تا حالا توی زندگیتون یه روز ناغافل این حس بهتون دست بده که به یکی مدیونید؟ یا اینکه در گذشته به کسی بدی کردید ولی درست نمیدونید کی و کجا؟ یا اینکه دل کسی را شکسته باشید؟

چند روزیه این حس رو دارم با این تفاوت که یه آمار چندنفری توی ذهنم هست که حس میکنم با حرفهام اونها را رنجوندم. میدونید، آدم موجود همین لحظه و همین الآنه. شاید من فردا دیگه زنده نباشم، شاید از دوستی با شما محروم بشم، یا برای هر کدام از ما اتفاق ناگواری بیفته و قص علی هذا. البته دور از جون همه شما، اتفاقا درد و بلای همه شما به جون من. حرفم اینه که نمیدونم واقعا الآن چه کسی، کجای دنیا دلش از من گرفته، میخوام بهش بگم که من آدم بدی نیستم. ما به این جبر زمانی، به این جبر جغرافیایی تن دادیم. من ممکنه در گذشته ها آدم عصبی، بدمزاج، کج خلق و بی ادبی بوده باشم ولی در کل آدم الان و این لحظه ام. خوبه آدم واسه تموم بدی هایی که در حق دیگران روا داشته مغموم باشه و از ته دلش پشیمانی رو حس کنه. به خاطر بعضی حرفهایی که زده معذور باشه، این دنیا ارزش نداره به خدا. ما آدمها زیاد توانایی تغییر نداریم، پس بهتره عیب و ایرادهای همدیگر رو بپذیریم و اگه دلخوری پیش میاد ببخشیم. ما که نمیتونیم عوض بشیم، توله سگ هم نگاه بزرگانش میکنه و واق واق میکنه. نمیشه خونشو ریخت برای اینکه سواری نمیده!

اگر کسی این متن رو خوند و احیانا از من ناراحت بود یا دلش شکسته بود و الان برطرف شد لطفا بهم بگه. اگر هم برطرف نشد حاضرم تمام صحبت ها رو بشنوم ولی از همین الان میگم که من دلم مثل گنجشکه، هیچی تو دلم نیست!

 

+عنوان به خاطر باران بهاری و غافلگیرکننده امروز اصفهان. 

+آرزوی سلامتی برای همه شما سروران

+بزنید و برقصید این روزا. به خدا. مگه چیزی غیر از این خنده های دسته جمعی ارزش داره؟ مگه کسی میتونه جای پدر و مادر را بگیره؟ ببینید بعضی گزاره ها خیلی مهمن ولی توی زندگی ما تبدیل به عادت شدن. گزاره های مثل خانواده، عشق، خنده یک کودک، خنده یک پیرمرد بی دندان، بهونه گرفتن های مامان که تو منو دوست نداری، رقص، آغوش، چایی( حالا شاید بعضی ها خیلی فرنگی و انترسانت باشند و قهوه میل کنند)، کوه، غروب و طلوع، موج دریا، طلسم ستاره ها، پرهای پرنده ها که میفته توی حیاط، بچه گذاشتن کبوترهای وحشی پشت پنجره و قص علی هذا. 

اگه اینا توی زندگی عادی شد فاتحه اون زندگی رو باید خوند. عنایت فرمودید چی میگم؟ اگر هم بعضی از این گزاره ها اصلا توی زندگی عزیزی وجود نداشته که تازه بخواد عادت بشه فرصت داره به زندگی طور دیگری نگاه کنه.

عمری گذراندیم به مردن مردن

مردم به گمان که زندگانی کردیم

 

گونه هاتون از خنده سرخ، یا حق.

داستان شبهای بیماری

مثلا حال و روز ما

مثل آینه که اگر بخندم میخندد

مثل باران بهاری که نمیگوید کی/بیخبر در بزن و سرزده از راه برس

توی ,رو ,ها ,  ,زندگی ,آدم ,توی زندگی ,قص علی ,و قص ,علی هذا ,اگر هم

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فایل 200 اندَر زِنامه اولین و بزرگترین مرکز تشخیص رنگ اتومبیل در استان کردستان شهرستان سنندج okaliptoost downloadserialfrog داستان های آموزنده گرد و غبار یک ستاره عطر سیب استاد حسین بغدادی اموزش مطالب زيبايي